پيام

رزگل
90/1/10

+ زدم تفالي به حافظ:ترسم که اشک در غم ما پرده در شود...وين راز سر به مهر به عالم سمر شود....گويند سنگ لعل شود در مقام صبر...آري شود وليک به خون جگر شود....حافظ هم گاهي چه ميكنه....

ديار کريمان 90/1/10

:((

حافظ دمش گرمه:دي

اوهوم ولي حالم بيشتر گرفته شد......

داستانهاي زيبا اسم كوچيكت چيه؟

اخه صدا كردنت با اين اسم طولاني سخته

يادم ني دي: /تقصير خودتونه از بس كه اسماتونو عوض ميكنيد...دههههههههع

داستان كوتاهه عزيز :)))

سلام،آره بابا اصلا معلوم نيست اين حافظ چه ميکنه!

سلام جناب پترس...خيلي وقت بود نبودين

آره. وقت نميکردم بيام پيام رسان

راستي اسمت يادمه ولي يادم نمياد چقدر باهات صميمي بودم

خيلي كم :)

الان يه سر ميرم وبلاگت

وبلاگ خيلي قشنگي داريا

رفتي؟

ممنونم :)

سلام رزي! ديشب ي خواب خوب ديدم براتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت:دي

سلام خيره انشالله....دي: خدا به داد برسه تو خواب ديدي :)))

چرا؟ مگه من چمه؟!؟!

ممكنه به حقيقت بپيونده (ترس) دي:

خب خوبه كه! بگم چيه كه بال در مياررررررررررررررري:دي

:) بگو

اهم اهم!:دي

چي شد؟

خواب ديدم گفتي كه از طرف محل كارت ميخاي بري مكه! بعد توي خواب داشتم فك ميكردم چه زود دعات مستجاب شد آخه به فك كنم آقا محمد گفتي دعا كنيد مام بريم! نميدونم! بعد من ميگفتم رزي نميشه منم بيام اونجا كار كنم كه منم برم مكه؟؟؟:))))

خيره انشالله