شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

رزگل

+ روز عاشورا در اردوگاه الرمادي، يکي از اسرا تعريف مي کرد؛ شروع کرديم عزاداري و سينه زدن. آمدند و مرا بردند انفرادي، و به خيال شان، چون من باني اين عزاداري بودم، تا مي خوردم زدند و شکنجه کردند. ناگهان از سمت سالن اصلي (همان سالني که بچه ها داشتند عزاداري مي کردند) يک صداي «يا حسين» بلندي آمد که من تا الان هم هرگز «يا حسين» به آن بلندي نشنيده ام!
*ميثم*
92/8/29
رزگل
از پچ پچ بعثي ها فهميدم که از «يا حسين» با آن شدت و حدت کاملا ترسيده اند و براي آنکه يک وقت در اردوگاه اعتصاب نشود، قصدشان برگرداندن من به سالن اصلي و به نوعي آرام کردن بچه هاست. حدسم درست بود. بعد از اين صدا، ديگر مرا کتک نزدند و برم گرداندند پيش بچه ها. من آنجا به دوستان گفتم:
رزگل
از اينجا تا محوطه مربوط به سلول هاي انفرادي، خيلي راه است. شما چه جوري «يا حسين» گفتيد که کل الرمادي لرزيد؟ «يا حسين» تان جوري بود که انگار همه تان در داخل انفرادي داشتيد نام امام را مي برديد!»
رزگل
بچه ها متعجب و مبهوت جواب دادند؛ «کدام «يا حسين»؟ تو را که بردند، ما به خاطر اينکه کمتر شکنجه ات کنند، اصلا عزاداري را رها کرديم و هر يک نشستيم سر جاي خودمان! هيچ کدام هم صداي «يا حسين» نشنيديم!» حالا نوبت من بود که بهت زده بگويم؛ «يعني شما «يا حسين» نگفتيد؟ پس آن صداي بلند بالا، صداي که بود؟»
رزگل
من بعد از اسارت، اين موضوع را با حاج آقا ابوترابي در ميان گذاشتم. ايشان گفت: «خانم فاطمه زهرا (س) هرگز اجازه نمي دهند که با هيچ بهانه اي مراسم عزاي فرزندشان امام حسين (ع) تعطيل شود. البته هم امام حسين (ع) هم امام حسن (ع) چرا که شبيه اين خاطره تو، براي خود من هم در ايام اسارت اتفاق افتاد، منتهي در روز 28 صفر. ديگه من هيچ چي نمي گم، خودت بايد بفهمي!»
رزگل
وبلاگ قطعه 26 ..حسين قدياني
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top