پيام
+
يالطيف
يکي از استادان دانشگاه در توصيف آقاي مظلومي، خاطره اي را از زبان ايشان چنين بيان مي کند: زماني که ساکن آذربايجان بودم، مغازه شيرفروشي داشتم. يکي از صاحب مقامات ارتش روس، هر روز به مغازه من مي آمد و يک ليوان شير مي خورد. يک روز وقتي آن فرد به مغازه من آمد و درخواست شير کرد، شير تمام شده بود،
هما بانو
93/4/11
رزگل
اما من از ترس جان خود، مقداري آب به ته مانده شير افزودم و به او دادم، او پس از خوردن مقداري از آن متوجه شد که آب به آن افزوده ام، از اين رو اسلحه خود را بيرون آورد و آماده شليک کردن شد. من که خود را در يک قدمي مرگ مي ديدم، با همه توان فرياد زدم*: «يا صاحب الزمان*!» ناگهان* دست آن مرد فلج *شد. او که به شدت شگفت زده شده بود، پرسيد: اين کلامي که گفتي طلسم است يا کيميا!
رزگل
اين دومين بار است که اين کلمه جادو مي کند، زيرا در زمان حمله به ايران از آب هاي درياي خزر گذشته، به سمت ايران مي آمديم. در نزديکي ساحل، قايقي به سمت مان آمد و فردي از داخل آن به ما دستور داد تا به سمت روسيه بازگرديم. در ابتدا امتناع کرديم و مي خواستيم طبق برنامه به خاک ايران وارد شويم، اما وقتي صلابت آن مرد را ديديم، تصميم گرفتيم توسط دستگاه هاي مخابره از پايگاه نظامي خود کسب تکليف کنيم،
رزگل
ولي با تعجب بسيار دريافتيم که تمام دستگاه ها از کار افتاده است! آن فرد يک دستگاه به ما نشان داد و گفت که با آن دستگاه تماس بگيريم.
پس از تماس، به ما دستور داده شد که به روسيه بازگرديم.هنگام بازگشت، در حالي که آن قايق عجيب و متفاوت را نگاه مي کردم، ديديم در وسط آن پرچمي نصب شده که روي آن نوشته شده است* «يا صاحب الزمان» *يعني همين کلامي که امروز نيز باعث شگفتي من شد.
قافيه باران
يا صاحب الزمان:(
پيام رهايي
يا صاحب الزمان(عج)