پيام
+
آن داستان را شنيده اي که فردي از استادي طلب حلاليت کرد بابت يک تهمت او گفت به يک شرط قبول مي کنم… قبول. شرط چيست؟
به آن فرد گفت يک بالش پَر را کنار جاده روستا روي دست بگير، هنگامي که باد مي وزد آن بالش را با خنحر پاره کن و در معرض باد بايست. تا تمام پرها را باد بِبَرد
نشريه حضور ░
93/12/27
رزگل
آن شخص آمد گفت انجام دادم
گفت حالا برو پَرها را جمع کن.
.
..
آمد و گفت هر چه گشتم و از ديگران هم کمک گرفتم نيمي از پَرها را نيافتم! آن استاد گفت تهمت و شايعه مانند اين پَرها پخش مي شود و قابل جبران نيست
رزگل
*آبروي کسي را مببببببر*
زندگي كارواني
واقعا....
رزگل
خيلي وحشتناکه. چون عملا زندگي يک آدم رو ازش ميگيريم
زندگي كارواني
با اجازه من كپي كردم
رزگل
خواهش ميکنم منم از سخنان آقاي شهاب مرادي کپي کرده بودم
زندگي كارواني
خدا خيرتون بده
پيام رهايي
حرف حق چقدر زيباست ... دقيق است... راهگشاست....سپاس از تمثيلي که آورديد. استفاده کردم.
نگارستان خيال
بسيار زيبا..
رزگل
خواهش... التماس دعا