سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خشم را با بردباری بازگرداندن نتیجه دانش است . [امام علی علیه السلام]
این نجوای شبانه من است
 
تا بحال با عمق وجودت آویزون خدا شدی؟

یا لطیف

فقط یه مشقه...همینو بس

یادته روزی که گوشهات صدای خورده شدن روحت را میشنید ...

یادته وقتی قدم بر میداشتی حس میکردی داری فرو میری

یادت میاد اون روزا صدای شکسته شدن قلبت ،روحت،وجودت، رنگ پریدت رو توجیه میکرد....

اون روزایی که با عمق وجودت آویزون خدا میشدی .....

آویزون!!!

چیه ؟ خب دلم میخواد اینجوری بنویسم..خدای خودمه مگه بده  ؟؟؟این همه آویزون اینو اون میشند ..هنوز نفهمیدن فقط ینفره که هیچ وقت تو سرشون نمیزنه.....

یادمه وقتی یه دست لطیفی دونه دونه خرده های قلب وروحم رو کنار هم میذاشت ...

یادمه  وقتی صدای شکسته شدنم رو با گوشهام شنیدم فقط دستهامو دراز کردم تا بغلم کنه.....

یادمه وقتی گوله گوله اشک میریختم اون بود که قلبم رو نوازش میکرد.....

راست میگفت که تو قلب های شکسته جا داره........

من اینو با تمام وجودم لمس کردم ،چشیدم....

ولی بندگی نکردم!!!!

چه زود فراموش میشه ...

چه زود فراموش میشه!!

والعاقبة للمتقین..................................

 

پینوشت: آویزون یعنی گیر دادن ولکن نبودن..پافشاری کردن..التماس کردن

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 90/2/31:: 8:33 عصر     |     () نظر
 
دوس داری نقاشی منو ببینی؟؟؟

هوالمصور

 

 

نقّاش وجود این همه صورت که به پرداخت         تا نقش به بینی و مصوّر بپرستی

 

 


نوشته شده توسط رز 90/2/21:: 12:23 عصر     |     () نظر
 
کلید قلبم را گم نکرده ام!!!

یا لطیف

قلب قفل شده ام را دوست دارم.....

 

اگر کلیدش ر ا میخواهی باید دستانی از جنس نور داشته باشی.....

 

ریز نوشت: کلید قلبم را به دست هر کسی نخواهم سپرد!! بروید از خدایم طلب کنید!!


کلمات کلیدی: دل نوشته هایم .....

نوشته شده توسط رز 90/2/20:: 12:42 صبح     |     () نظر
 
دشمنان آل الله بدانید.....

هو المنتقم

دشمنان آل الله بدانید

 یاس را پر پر  کرده اید اما با رایحه اش که دنیا رو فرا گرفته

 چه خواهید کرد!!

لعنت خدا بر ظالمین بر حق محمد وآل مطهرش


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 90/2/16:: 7:36 عصر     |     () نظر
 
زیباترین حس زندگی شما ...قسمت آخر

این هم زیباترین احساس  کسانی  که نخواستن اسمشون علنی بشه  :

الف:از ته دل به خدا ایمان داشته باشم نه زبانا  !!!

ب  :1- وقتی بود که کربلا بودم و حضرت  عباس (ع) یهویی مهمون کردن منو سر سفره ی اطعامشون... 2- وقتی برای سومین بار داشتم مُحرم میشدم و توی مسجد شجره بودم... 3- 88-8-8 توی حرم امام رضا(ع)

ج:زیبا ترین حس توی زندگیم حس همسر بودن هست / حس اعتمادی که بهم شده / حس موحبتی که تونستم بعد از اعتماد به خدا بدست بیارم / خوب لطفا تو عموی هم نذاریدش چون ....

.ه:سلام . چون فرمودید جواب بده عرض می کنم اما اصلا دلم نمی خواهد علنی بفرمایید . یکی از دخترهای فامیل که خیلی هم دختر خوبی بود اما ازدواج برایش جور نمیشد وسنی ازش گذشته بود خدا توفیق بهم داد که وسیله ازدواج او با یکی از دوستان خوبم بشوم . حس زیبایی بود

د:سلام به کسی نگو ولی بنظرم زیباترین حسی که داشتم زمان عاشقی بود

ن:زیباترین حس زندگیم رو در یکی از شب های قدرسال های گذشته تجربه کردم ...قابل وصف نیست...نمیشه بیشتر توضیح داد

چ: بهترین حسی که داشتم این بوده که ندیده و از راه دور عاشق شدم. همیشه درد فراق کشیدم و تا حالا بهش نرسیدم. وقتی حتی به اسمش هم فکر می کنم اشک از چشمام جاری میشه[مثل الآن وقت و بی وقت به یادشم. دلم می لرزه که یه زمان، لذت وصال رو نچشم و به جای معشوق، مرگ رو در آغوش بگیرم.(همین اشک و گریه و دلتنگی، قشنگ ترین و زیباترین حس من تا «امروز» بوده که ازش لذت بردم

خ:زیبا که زیاده ولی ... زیباترین حسم... لحظه ای بود که خطبه عقد رو خوندن... یه چیزی حدود 5 سال و نیم پیش... ولی فکر کنم از اون زیباتر حس مادر شدن که هنوز خدا لایقم ندوسته تجربه کنم... :( -

وسلام خواهرم خانم رزگل! پیرو اون مطلبتون، توزندگی 14 سالگیم تومنطقه جز تیپ پدافند ضدشیمیایی بودم و بهترین حس قشنگم بعنوان ی خدمتگزار، (ایثار) دادن ماسک خودم به ی رزمنده بی ماسک بوده( که از سال 66 مصدوم شدم) واین زخم شیرین حس قشنگی برام داره! خواهشن این مطلب گمنام بمونه ممنون

 ح:چون شمایی..لبخندی که رهبرم تو خواب زد و نصیحتش ...از خواب که بیدار شدم تا کلی بهترین حسو داشتم...

متاسفانه یکی از زیباترین هاش رو صاحبش به هیچ وجه اجازه نداد بزارم ودر جواب اصرار بنده برای ذکرش بدون نام فرمودند:

خواهر من گفتنش عصیان بر دل می زنداتشی افزون بر چهره شرمنده از حال دلبر میزند


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 90/2/15:: 12:53 صبح     |     () نظر
 
زیباترین حس زندگی شما قسمت سوم

polly :زیباترین حس؟ خب تا صبح توی یه کوپه ی قطار با معلممون و چند تا از دوستام بیدار بودیم. بهترین حس بود  .

سارا زیبایی   :::سلام رزگل عزییییییییز  ...خب احساس زیبا که هر آدمی زیاد داره اما خب برای من بهترینش مفید واقع شدنه  !حس کنم برا کسی که شدیدا به کمک نیاز داره مفید هستم و می تونم از گرفتاری نجاتش بدم  .:-)

زهرا!!   ::وقتی واسه اولین بار کسی که براش میمردم بهم گفت دوست دارم  !!

 

سوده کریمی :سلام.حس پرواز.حس کنده شدن از زمین خاکی.حس اینکه معشوق داره نگاهت می کنه و تو بارونیه بارونی هستی و زلال وجودت از وجودش جاری شده.حس حضور شهیدان.

خط خطی های روزانه   ::diruz vaqti fahmidam daram maman misham va ruze arusim

خاله مهتاب:از نظر معنوی: وقتی که برای اولین بار خانه خدا را دیدم واز نظر مادی :بزرگ شدن لحظه به لحظه بچه ام

سحر-84 :شاید بودن توی حرم امام رضا... بودن در کنار اونایی که دوسشون دارم....جزو آرام بخش ترین لحظات زندگیم بوده...

دختری به سوی آسمان :زیباترین حس دنیا مادر شدن هست که من یه مادرم

 

163601-اجتماعی :اولین حس خوبم موقع عقد بود که همسرم بله گفت.اما بهر از اون موقعی که پشت درب اتاقعمل بودم و صدای گریه پسرم وشنیدم.....وهمه بهم بابت پدر شدن تبریک گفتن .بهترین حس من تو دنیا بود.............

وقتی تو آغوش مادرم قرار می گیرم قشنگترین لحظه ی زندگیمه - 190863-Math

حسی رو که دوست دارم هنوز نداشتم:(((( - قافیه باران

خب شاید نشه عمومی گفت یا به کسی گفت - سیدمحمدرضا فخری

مردن!!!! گاهی که میرم بهشت زهرا قطعه های تازه جدول بندی شده هر وقت میرم تو یکیشون دراز میکشم حس خیلی خوبی بهم دست میده، اینو جدی میگم. وقتی احساس میکنم خدا رحمش میگیره تو اون لحضه دیدار ..... - بهترین ها برا& 

زیباترین حس چوپان دروغگو:رزگل خیلی ماهی:دیییییییییی - *هور*

 

کوچه ی بنی هاشم :::سلام ... اولین نگاهم به کعبه و شب های مسجد الحرام... نیمه شب های حرم امام رضا ... و شب هایی که از همه جا و همه کس نا امید می شوم .... علتش را نمی دانم

یک بسیجی :سلام. حس مورد قبول واقع شدن به درگاه خدا و حس حاجت روا شدن از طرف امام رضا علیه السلام.یک روزهایی که آدم بودم حس بندگی و عبادت ! و حس مورد علاقه همسر بودن.اینها زیبا ترین احساساتی بوده که داشتم.

زمزمه همسایه خورشید : اولین دست نوازشی که بعداز بیست سال بر سرم کشیده شد..اخه مادر من پنج سالم بود که فوت کرد . وتا بیست و شش سالگی هرگز دست نوازشی به سرم کشیده نشده بود..اونروز ساعتها گریه کردم .ساعتها .میدونم براتون غیر قابل درکه ولی.......بماند

حسین.م :زیباترین حس رو وقتی که توی روضه ها اشک میریزم دارم


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 90/2/15:: 12:51 صبح     |     () نظر
 
قسمت دوم زیباترین احساس زندگی

     ... محمد ...   :زیباترین حس رو شب عقدم داشتم   ... اواخر شهریور سال گذشته   ... زیبایی اون حس برام غیر قابل توصیفه  :)

محمد قدرتی :فک نمیکنم یه چیز خاصی رو بتونیم در نظر داشته باشیم.چون احساسهای زیبایی در بسیاری از اوقات بهمون دست داده،چه در گذشته و اکنون. با آرزوی موفقیت

.الهه. :زیباترین حسی که داشتم روزی بود که خدا قسمت کرد و روز تولد امام رضا تو اون همه شلوغی تونستم برم حرم و از نزدیک تولد آقا رو بهشون تبریک بگم....خیلی اون روز،روزخوبی بود واسمممم

********هاله******** :خیلی بود........مثلا دایی م بعد از 10 سال اومد ایران.......وقتی مامان و بابام از حج برگشتن........وقتی خواهرم ازدواج کرد و .......... خیلی چیزای دیگه.........

حمیده بالایی :سلام در مورد زیباترین حس باید بگم چند جا که به مشکل برخوردم و ناتوان از حلش موندم از ته دل خدا رو صدا کردم و واقعا حس کردم که خدا با اون همه عظمتش دست من گنهکارو گرفته از بهترین گره گشایی رو کرده و حس وجود خدا در کنارم شیرین ترین احساسه

178332-بهار :من تاحالا توزندگیم اصلا زیباترین حس نداشتم

فاطمه/داستانهای زیبا :همیشه عاشق بچه ها بودم اما کم کم غرور تو وجودم لونه کرد من شدم یه فاطمه ی دیگه که اصلا هیچکس رو محل نمیذاشت ،قبلا عادت داشتم با بچه های غریبه تو خیابون حرف میزدم ونوازششون میکردم اما دیگه به خودم اجازه اینکارو نمیدادم تااینکه یه روز وقتی داشتم از خیوبون رد میشدم یه دختر بچه خوشگل وناز دست مامانشو ول کرد اونجا بود که زیباترین حس دنیا یعنی مهربونی به من دست داد داشتم گریه میکردم چقدر حسه خوبیه مهربون بودن و محل گذاشتن کسی که به تو محل نمیذاره واومد منو بغل کرد طوری بغلم کرده بود که وجودم با وجودش یکی شده بود
سادات موسوی
:سلام رزی جون. قشنگ ترین حسم وقتی بود که نکون خوردن بچه هام رو برای اولین بار تو وجودم حس کردم. واقعن ایم معمتیه که خدا خاص زن قرار داده و جا داره که مادر به خاطر لمس کردنش به همه ی مردان فخر بفروشد. این همون روح ربوبیتیه که خداوند فقط و فقط در زن دمیده.:)

«باران بهاری» :وقتی میبینم با وجود بندگی نکردنهام خدا برام «خدایی» میکنه

محمد جواد . س :سلام.سوال شما قابل تامله.خوب حسای زیبای زیادی تا حالا بهم دس داده.مثل حس همسر شدن پدر شدن.یا تو جبهه حس دفاع از وطن وناموس.وو

به عشق ارباب :وقتی شش گوشه رو بغل کردم.......

...خدادادی... :سلام...سوال قشنگیه...یکی از زیباترین حس های من تو زندگی...لحظه ای بود که اروم اروم سر به پایین...از ورودی مسجدالحرام وارد شدیم... وقتی کعبه رو دیدم....با لباس احرام... چند دقیقه ای فقط من بودم و خدا...اشک امان نمی داد و..ایین لحظه مال زندگی مادی و دنیوی نبود..قطعه از زندگی بهشتی بود

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 90/2/15:: 12:48 صبح     |     () نظر
 
زیباترین حس زندگی شما ...قسمت اول

یا رئوف

زیباترین حسی که تو زندگی داشتین چی بوده ؟ با هم جواب های زیبایی که دریافت کردم رو میخونیم  

محمد شیردل نمین      :سلام     .زیباترین حسی که داشتم لبخند رضایت مادرم بوده چون باعث میشه خدا هم بهم به برکت رضایت مادرم کمک کنه
وضو با می       :وقتی که فهمیدم حوزه علمیه قبول شدم     ....

محمد فیاضی    :سلام  / وقتی که برای اولین بار احساس کردم که چقدر همسرم رو دوست دارم  و اینکه چقدر بهش احتیاج دارم !

عاشق تنها ...  :حس دوست داشتن یه دختر که با صداش بهم ارامش میداد(از حروم و حلالیش بگذریم)ولی من در حدی دوسش داشتم که به ازدواج باهاش فکر میکردم اما  ...

مهدی‏یار  :سلام...هنوز منتظرم که بیاد اون حس زیبا!...نمی‌خواستم بگم....اما چون اصرار کردید گفتما.
دیار کریمان :سلام ...وقتی رفتم مدینه و کنار بقیع... یه حال روحی و معنوی خاصی داشتم که توی تمام عمرم این حس رو نداشتم...واقعا کنار بقیع بودن خیلی حس قشنگی به آدم میده

187159ارون :شبی که جواب کنکور اومد و روی برگه من نوشته بود مردود!!!! اون شب به خیلی چیزها پی بردم خیلی حس باحالی بود 

*تبسم بهار* :وقتی دست جانباز رهبر معظم انقلاب رو بوسیدم.../و وقتی توی خواب ایشون یه دسته گل نرگس بهم دادند....هردوش به یک اندازه ریباترین حس و لحظه ی زندگیم بود...

* ترنم بهاری * :زیباترین حس زندگیم این است که کاری که برای دیگران انجام می دهم خالصانه باشد و حس رضایت و لبخند را در چهره طرف ببینم. این لحظه زیباترین حسی است که دارم.

نیلوفر:سلام رزگل جان .. قشنگترین حس تو زندگی دوست داشتن و امید

علیرضا دباغی نژاد :قشنگترین حسم زمانی هست که به یک نفر بدون توقع کمک میکنم و او لبخندش رو بهم هدیه میده

سکوت خیس :رزگل جون سلام!حس قشنگ یه چن تایی دارم باحال!...ولی قشنگترینش وقتی بود که بعد چند سال آقا امام رضا طلبیدم... وقتی با آقا خلوت کرده بودم... رزگل تمام دلتنگی چن سالموبا یه سکوت خیس به آقا گفتم...الانم که یادش افتادم اشکم بی اختیار جاریه...
همه کارامو میکردم...برنامه ریزی میکردم...درست وقتی که همه چی آماده بود یه اتفاقی پیش می اومد و...همه چی به هم می ریخت...باورم شده بود آقا نمیخواد منو ببینه
..ترم قبل بود،دو-سه روز به امتحانام مونده بود...منم که اگه خودم فدا میشدم بیخیال هیچ امتحانی نمیشدم ...که آقاطلبید..یهووو.. بی خیال امتحان ساکمو بستمو

..مهدی_پرواز :دیدن بچه خواهرمه خیلی نازه  وصحبت با ابجیم بعد از عمل قلبم تو بیمارستان .... 2-اون روز هیچ وقت یادم نمیره زیباترین حسم رو دست گرفتن پیکر یه شهید گمنام بود واقعا تمام بدنمو گرفت یه حس خاصی بود که بعدش خیلی بی حال افتادم

محسن - قافله شهداء:سلام. شکر خدا حس خوب زیاد داشتم. خیلی هاش یادم نیست و خیلی هاش هم برا بقیه شاید اهمیتی نداشته باشه. ولی یکی از بهترین حس هام اون موقع بود که روبروی درب خونه مادرمون نشسته بودم و نمی دونستم یه عمر حرف نگفته م رو چطور بگم....

 اینچند خط برا اون حسه: http://q1e.parsiblog.com/Posts/10/ )همچنین زمانیکه روبروی کعبه می نشستم و یاد اون فراز شعبانیه می افتادم که یه عمر با حسرت می خوندم: اِلهى کَاَنّى بِنَفْسى واقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْکَ ......... اِلهى وَ اَنَا عَبْدُکَ و َابْنُ عَبْدِکَ قائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ .... 

همرنگ دریا   :وقتی برای اولین بار رفتم گردان تخریب  ...این قشنگترنی حسی بود که داشتم  ... تا حالا هم تکرار نشده رفتن به گردان تخریب و حسم  ...!!!!
نشریه حضور ?  :سلام ........ زیباترین حس من تو زندگی عشق به رهبر بوده .......... وقتی تو بیت رهبری برای اولین بار ایشون رو دیدم فکر نمیکردم این طور منقلب بشم **** زمان خواستگاری هم خانومم گفت آرزوتون چیه تو زندگی؟؟ منم با اینکه دیدار اول بود و خیلی برام سخت بود گفتم برم کربلا میان بین الحرمین تیکه تیکه بشم ......... ولی الآن اگه بپرسه میگم فقط دوست دارم در راه ولایت بمیرم و بس ..........

 تسنیم، دختر آسمان :روزی که توبه کردم و خدا بخشیدم. یه حس خلا و آرامش. دیونم کرد

خانوم گل :سلام.وقتی بعد ازعمل مامانم که پرستارش بودم .چشماشو باز کرد ودعام کرد خیر ببینی مامان جون خوشبخت بشی

منطقه آزاد*کوثرعلوی* :سلام رزی جان اون لحظه ی که احساس بندگی کردم .

*نگهبان پیام رسان* :فکر کنم خوشحال شدن خانوادم

هادی جلالی اصل-2
:حس رضایت از انجام یه کار سخت به خاطر یه هدف بزرگ. بعد از اینکه میبینم انجامش خیلی راحتت تر از اونی بود که فکر میکردم و احساس میکنم خدا کمکم کرده.

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 90/2/15:: 12:42 صبح     |     () نظر
درباره

این نجوای شبانه من است


رز
دعا کنید آدم بشم ووووعاقبت بخیر وبا عشق امام حسین از دنیا برم
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
عاشق آسمونی
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
این راه بی نهایت
یک نکته از هزاران
سرچشمه همه خوبیهـا مهـدی (عج) است
آرشیوی متنوع از مسائل روزمره
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
منطقه آزاد
نور
تاریخ مصرف یا بهتره بگم تاریخ بی مصرف
سیاه مشق های میم.صاد
شهید شلمچه
همای رحمت
ولایت دات کام
گلی از بهشت
مائــده الهی
کشکول
صاعقه
دید
ღஜღ
هدایت قرآنی
حقوق خانواده
بچه های خاکریز
پاورقی
Sea of Love
کوه های استوار
زندگی کاروانی
...صدا کن مرا
شهد
حضور،آماده پاسخگوئی به سؤالات و شبهات شما
...افسانه نیست
پری دریایی
**قافله نت**
داستان نویس
داستان زندگی من
دکتر علی حاجی ستوده
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
راه را با این (ستاره ها) می توان پیدا کرد
شاخه نبات
عمارگراف
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
من و تو
قرآن و اهل بیت(ع)تنها راه نجات
روانشناسی _ مطالب جالب
*ای غایب از نظر به خدا می سپارمت*
عشق بی انتها
بانوی آفتاب
***خانوم کوچولو***
میخ در
عصر احتمال
من هیچم
حدائق ذات بهجة
منطقه آزاد چابهار
آینده ی سبز
فانوس
دستان خالی
یک نکته از هزاران
حسن تنهاترین سردار دنیاست
گمبرون
مشکوه(مهمترین اتفاقات زندگی شخصی من!)
خانه ای که دیوار ندارد
کلاغ سیاه
همه چیز درمورد صلوات
منتظران دل شکسته
هدی
ترامیخوانم
استاذنا
شهدا برای ما حمدی بخوانید
اتش ودوزخ
عدالتخواه
چراحجاب
منتظر
سرداب
قافله شهدا
عقل نوشته های یک دانشجو
نوشته های یک ناظم
خاک بهشت
سایت شخصی رهبر بختیاری
یادداشت های یک طلبه
سید
چشم خدا
دست هنری اصفهانی
سایت مشاوره رایگان علوم پرستاری
وعده حتمی خدا
خانم کوچک وپلیدیهای مادرشوهر من
تینا
کافه ترانزیــــــــت
فــردا
آرشیو یادداشت‌ها
آهنگ وبلاگ