یا رئوف
خوب به خودت بنگر..........
به التهاب سینه ات...
به اسارتی که روحت را به یغما برده
ببین چگونه وجودت مسخر شده
چگونه روحت گرفتست
چشمهایت کبود شده اند رنگت پریده
نفست سخت بالا می آید.....
مکارم اخلاق بخوان
اللّهُمّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنّی إِلّا أَصْلَحْتَهَا، وَ لَا عَائِبَةً أُوَنّبُ بِهَا إِلّا حَسّنْتَهَا، وَ لَا أُکْرُومَةً فِیّ نَاقِصَةً إِلّا أَتْمَمْتَهَا.***
.
.
.
.
دنیا محل گذر است...
بگذر تا خدا از تو بگذرد....
قصه وحکایت زندگی ، حکایت بندگی و گذر وبخشش است.....
هر چه آزارت میدهد بگذار وبگذر....
مکارم اخلاق بخوان
چشمهای خدا بر تو نظاره گر است
*** خدایا هیچ خوئى که بر من عیب شمرده شود باقى مگذار جز آنکه آن را اصلاح کنى و هیچ صفت نکوهیدهاى را بجاى منه مگر آنکه آن را نکو سازى.
و هیچ خصلت کریمه ناقصى بر جاى مگذار، جز آنکه آن را کامل کنى
کلمات کلیدی:
یا لطیف
مولا ..تو خورشید بودی وما سالها به ماه می نگریستیم
خورشید هست وچشمهای من قدرت نگریستن ندارند ....چه کسی وجود خورشید را انکار خواهد کرد وقتی نور شدید است.....چشمها ناتوانند....
خورشید هست وچشم هایم قدرت نگریستن ندارند....
عینک تقوا گران است.
جیب من خالیست...
دیدن رخ خورشید بهای گرانی می خواهد...
سعیم بی حاصل است نه دروغ میگویم
سعیی وجود ندارد...
هر چند همیشه خورشید تابان است وجهان را روشن می سازد...
همه حرفم این است:گویند دیدن خورشید بدون عینک مخصوص به چشم ها آسیب می رساند...
مولا من میدانم که تو آن خورشیدی که اگر چشم هایم قادر به دیدن تو باشند بیشترین آسیب متوجه قلب من است...قلبم آتش خواهد گرفت
کلمات کلیدی:
یا رئوف
مولا جان....
این مولا مولا گفتن هایم را باور نکن!!.......
لبهایم دروغ میگویند!
مولا.....
لحظه ای باورم کن که غرق در گناهم وتو را بیاد نمی آورم که زنده ای وشاهد!......
استغفرالله ربی واتوب الیه........
میلادت مبارک مولای من!
میلاد امام رئوف رو به همه دوستان شیعه خودم تبریک میگم
کلمات کلیدی:
یا لطیف
قال رزگل رضوان الله تعالی علیه :
بُرد با کسی است که در گرفتن دعای مردم بر حق خویش گوی سبقت را از دیگران برباید.....
توضیحش با شما.....
میلاد با سعادت آقا امام حسین علیه السلام رو خدمت همه دوستان گرامی تبریک عرض میکنم....
کلمات کلیدی:
یا لطیف
یه دنیا چشم دیدن که وقتی چیزی میسوزه دود ازش بلند میشه
ولی من بارها به چشم خودم دیدم که وقتی دلم سوخت دود نبود آب بود.....
وقتی دلم سوخت..... اشک بود
وقتی دلم سوخت ....دود نبود ..آه بود
وقتی چیزی میسوزه خاکستره که ازش میمونه
یه عمر دل میسوزه ...دریغ از یه ذره خاکستر....
نمیدونم شاید همین به باورم برسونه که قیامت بدن ها که میسوزند دوباره شکل اولشون میشند وباز میسوزند ....
ولی قصه دل سوخته ...قصه قربه ...قصه وارفتن چسب بین آدم ودنیاش....
جلوی آتش نشستم چوب ها میسوخت ...چشمم می سوخت .... چه انتظاری داری از چشمایی که یه دل سوخته همراهشه......
چگونه شاد شود اندرون غمگینم به اختیار که از اختیار بیرون است
بــــــــــــــــبار ای ابر بهار ........با دلم به هوای زلف یار .....داد وبیداد از این روزگار......
بــــــــــــــــــــــــبار ای بارون ببار با دلم گریه کن خون کن ببار.............
کلمات کلیدی: دل نوشته هایم .....