یا لطیف
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سر بازان ورندانم چو شمع
روزو شب خوابم نمیآید بچشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع
گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو
کی شدی روشن بگیتی راز پنهانم چو شمع
درمیان آب وآتش همچنان سر گرم تست
این دل زار ونزار اشک بارانم چو شمع
در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست
ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع
بی جمال عالم آرای تو روزم چون شبست
با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع
کوه صبرم نرم شد چون موم درد دست غمت
تا درآب وآتش عشقت گدازانم چو شمع
همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع
سر فرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین
تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع
آتش مهر ترا حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع
پینوشت:دستم به نوشتن نمیره فعلا در حد همین شعر فعلا
راستی تا یادم نرفته دوستای خوبی که وبم رو میخونید برای سلامتی دوست وبلاگیمون اقای عارفی دعا کنید
گویا حالشون اصلا خوب نیست
امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء
کلمات کلیدی:
یارئوف
این چه رازیست درونت نهفته است
اخه وقتی قلبت فشرده میشه از چشمات میاد بیرون
شاید تحمل درد درونت رو نداره
شایداحساس میکنه اون باعث سنگینی روحت شده
شاید میخواد ازت فرار کنه
نمیدونم چرا هر اتفاقی میفته به اشک ربط پیدا میکنه
عاشق میشی
گریه میکنی
محب میشی گریه میکنی
گناه میکنی گریه میکنی
درد میکشی گریه میکنی
دعا میکنی گریه میکنی
اسم امام حسین(ع) رومیشنوی گریه میکنی
یاد پهلوی شکسته حضرت زهرا (س)میفتی گریه میکنی
یاد این میفتی که چقدر با گناهات حضرت مهدی (عج )رو ازار میدی گریه میکنی
من اخرم نفهمیدم چه رمزو رازیه
فقط اینو فهمیدم که چقدر دوسش دارم
وهمیشه در کنارمه وبهم ارامش میده
همین
کلمات کلیدی: دل نوشته هایم .....