• وبلاگ : اين نجواي شبانه من است
  • يادداشت : اولين خاطره من از راهپيمايي روز قدس
  • نظرات : 3 خصوصي ، 23 عمومي
  • پارسي يار : 7 علاقه ، 12 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + قلم 

    سلام

    مي دونيد بعد از يه روز کاري خاص! و البته حضور در محل کار بعد از 3 روز تعطيلي پر شمغله! چي مي تونه براتون خيلي جالب و تکون دهنده باشه؟

    اينکه بياي و بيني گوش شيطون کر و چشم شيطون هم کور، دوستان تصميم گرفته اند از الموت فکر خودشون نظري هم به پايين انداخته و اين محل رو بروز نمايند!

    خيلي خوش برگشتيد!

    پستتون هم خوندني بود... فقط نفهميدم چرا بدون اجازه؟!

    البته مهم هم نيست...

    مهم اينه که بالاخره هم رفتيد و هم نرفتيد...

    راستي من هم با توجه به خستگي زيادتر!!!!! و بيدار شدن راس ساعت 11:45 بالاخره به سعي بسيار و با توجه به اينکه فقط يه خيابون تا مصلا فاصله داريم، بالاخره جلوي مصلا (پايان کار) به جمع محلق شديم و بعد از که قطعنامه و سخنران پيش از خطبه و امام جمعه محترم هم اعلام کردتد که با توجه به خستگي خيلي کم صحبت مي کنن و ساعت 14 اجازه دادن بريم خونه!!!!!

    خسته نباشيم همگي...

    پاسخ

    سلام/ممنون از لطفتون/مگه شما تهرانيد؟؟؟؟؟؟ راستي من تازه نيست اومدم