• وبلاگ : اين نجواي شبانه من است
  • يادداشت : اولين خاطره من از راهپيمايي روز قدس
  • نظرات : 3 خصوصي ، 23 عمومي
  • پارسي يار : 7 علاقه ، 12 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    مجموعه اينترنتي مذهبي کشف اليقين با فضايي دلپسند و دوستانه پذيراي شما عزيزان است .

    در صورت تمايل مي توانيد ثبت نام نموده ما را از مطالب زيبايتان بهره مند سازيد .

    موفق باشيد

    طرح ختم قرآن ماه مبارک رمضان : http://forum.msadra.ir/showthread.php?tid=585&action=lastpost

    طرح هزار هزار صلوات در ماه مبارک رمضان : http://forum.msadra.ir/thread-586-post-2519.html#pid2519
    + قلم 

    سلام

    تهران؟؟!!!

    خدا نکنه؟ از کجا به اين نتيجه رسيديد که بنده تهران هستم؟!

    باور کنيد شهر ما هم مصلا داره! (آيکون خضوع باور نکردني)

    شما خودتون گرفتار اين تهران هستيد، کافي نيست؟ يه دعاي خير در حق بنده کنيد که ان شاءالله دچار و گرفتار اين پايتخت نشم...

    پاسخ

    عليك سلام/چي بگم والا!!!!!! من فكر كردم مصلاي تهرانو ميگيد/ما هم دعا ميكنيم چون الان ديگه تهران جا نيس دي:

    سلام....

    بله.......بار اول بود که مستفيض مي کردم وبلاگتون رو...(آيکون لبخند مليح شديد!!!از سر اعتماد به نفس کاذب!)

    چرا اينو پرسيديد؟؟؟؟؟چون اين قدر سريع پسرخاله شدم؟؟؟:))


    پاسخ

    سلام/بله مستفيض شديم/دختر خاله منظورتونه ديگه!!!!
    اذن پدر که نباشد همين مي شود:)
    البته شما اجر رو برديد چون نيتش رو داشتيد و به سمت انجامشم رفتيد!
    پاسخ

    سلام گلم خوش اومدي/ ممنون

    سلام...

    زشته.....آخه بي اذن پدر که نمي رن جايي...

    در هر صورت سرگذشت اولين راهپيماييتون بانمک بود.....اينجور وقتا ميگم قسمت نبود ديگه!!!!!

    پاسخ

    سلام/ممنون/حالا ما خواستيم يكاري كنيماااااااااااااااااا دي:
    + قلم 

    سلام

    مي دونيد بعد از يه روز کاري خاص! و البته حضور در محل کار بعد از 3 روز تعطيلي پر شمغله! چي مي تونه براتون خيلي جالب و تکون دهنده باشه؟

    اينکه بياي و بيني گوش شيطون کر و چشم شيطون هم کور، دوستان تصميم گرفته اند از الموت فکر خودشون نظري هم به پايين انداخته و اين محل رو بروز نمايند!

    خيلي خوش برگشتيد!

    پستتون هم خوندني بود... فقط نفهميدم چرا بدون اجازه؟!

    البته مهم هم نيست...

    مهم اينه که بالاخره هم رفتيد و هم نرفتيد...

    راستي من هم با توجه به خستگي زيادتر!!!!! و بيدار شدن راس ساعت 11:45 بالاخره به سعي بسيار و با توجه به اينکه فقط يه خيابون تا مصلا فاصله داريم، بالاخره جلوي مصلا (پايان کار) به جمع محلق شديم و بعد از که قطعنامه و سخنران پيش از خطبه و امام جمعه محترم هم اعلام کردتد که با توجه به خستگي خيلي کم صحبت مي کنن و ساعت 14 اجازه دادن بريم خونه!!!!!

    خسته نباشيم همگي...

    پاسخ

    سلام/ممنون از لطفتون/مگه شما تهرانيد؟؟؟؟؟؟ راستي من تازه نيست اومدم


    سلام

    خيلي بد بود! منم كه رسيدم تهران ساعت 9 بود كلي واستادم اتوبوس بياد برم خونه! مگه اومد؟؟؟؟؟؟؟؟؟ رامو گرفتم برم يه سمتي كه تاكسي سوار شم يه كم كه رفتم يهو ديدم يه اتوبوس عين جت رد شد رف!!!! انگار من زيادي بودم تو ايسگاه فقط!!!:((

    بعدشم كه جنازه همانا و من همانا!!!!

    باباي منم خيلي تمايل نداره برم! البته بخام برم كار نداره! ولي خب ديگه نميشد توي خواب راه رف!!!:دي

    پاسخ

    سلام/ دي: مثل خودمي پس

    سلام رزي جون:
    منم سعادت رفتن نداشتم به علت رفتن به نمايشگاه قران . منتظرم بودند براي اختتاميه ميري انشاالله ...
    پاسخ

    سلام عسيسم/اها اونوقت تو اختتاميه چه ميكردي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
     <      1   2