یا رئوف زیباترین حسی که تو زندگی داشتین چی بوده ؟ با هم جواب های زیبایی که دریافت کردم رو میخونیم محمد شیردل نمین :سلام .زیباترین حسی که داشتم لبخند رضایت مادرم بوده چون باعث میشه خدا هم بهم به برکت رضایت مادرم کمک کنه محمد فیاضی :سلام / وقتی که برای اولین بار احساس کردم که چقدر همسرم رو دوست دارم و اینکه چقدر بهش احتیاج دارم ! عاشق تنها ... :حس دوست داشتن یه دختر که با صداش بهم ارامش میداد(از حروم و حلالیش بگذریم)ولی من در حدی دوسش داشتم که به ازدواج باهاش فکر میکردم اما ... مهدییار :سلام...هنوز منتظرم که بیاد اون حس زیبا!...نمیخواستم بگم....اما چون اصرار کردید گفتما. 187159ارون :شبی که جواب کنکور اومد و روی برگه من نوشته بود مردود!!!! اون شب به خیلی چیزها پی بردم خیلی حس باحالی بود *تبسم بهار* :وقتی دست جانباز رهبر معظم انقلاب رو بوسیدم.../و وقتی توی خواب ایشون یه دسته گل نرگس بهم دادند....هردوش به یک اندازه ریباترین حس و لحظه ی زندگیم بود... * ترنم بهاری * :زیباترین حس زندگیم این است که کاری که برای دیگران انجام می دهم خالصانه باشد و حس رضایت و لبخند را در چهره طرف ببینم. این لحظه زیباترین حسی است که دارم. نیلوفر:سلام رزگل جان .. قشنگترین حس تو زندگی دوست داشتن و امید
وضو با می :وقتی که فهمیدم حوزه علمیه قبول شدم ....
دیار کریمان :سلام ...وقتی رفتم مدینه و کنار بقیع... یه حال روحی و معنوی خاصی داشتم که توی تمام عمرم این حس رو نداشتم...واقعا کنار بقیع بودن خیلی حس قشنگی به آدم میده
علیرضا دباغی نژاد :قشنگترین حسم زمانی هست که به یک نفر بدون توقع کمک میکنم و او لبخندش رو بهم هدیه میده
سکوت خیس :رزگل جون سلام!حس قشنگ یه چن تایی دارم باحال!...ولی قشنگترینش وقتی بود که بعد چند سال آقا امام رضا طلبیدم... وقتی با آقا خلوت کرده بودم... رزگل تمام دلتنگی چن سالموبا یه سکوت خیس به آقا گفتم...الانم که یادش افتادم اشکم بی اختیار جاریه...
همه کارامو میکردم...برنامه ریزی میکردم...درست وقتی که همه چی آماده بود یه اتفاقی پیش می اومد و...همه چی به هم می ریخت...باورم شده بود آقا نمیخواد منو ببینه..ترم قبل بود،دو-سه روز به امتحانام مونده بود...منم که اگه خودم فدا میشدم بیخیال هیچ امتحانی نمیشدم ...که آقاطلبید..یهووو.. بی خیال امتحان ساکمو بستمو
..مهدی_پرواز :دیدن بچه خواهرمه خیلی نازه وصحبت با ابجیم بعد از عمل قلبم تو بیمارستان .... 2-اون روز هیچ وقت یادم نمیره زیباترین حسم رو دست گرفتن پیکر یه شهید گمنام بود واقعا تمام بدنمو گرفت یه حس خاصی بود که بعدش خیلی بی حال افتادم
محسن - قافله شهداء:سلام. شکر خدا حس خوب زیاد داشتم. خیلی هاش یادم نیست و خیلی هاش هم برا بقیه شاید اهمیتی نداشته باشه. ولی یکی از بهترین حس هام اون موقع بود که روبروی درب خونه مادرمون نشسته بودم و نمی دونستم یه عمر حرف نگفته م رو چطور بگم....
اینچند خط برا اون حسه: http://q1e.parsiblog.com/Posts/10/ )همچنین زمانیکه روبروی کعبه می نشستم و یاد اون فراز شعبانیه می افتادم که یه عمر با حسرت می خوندم: اِلهى کَاَنّى بِنَفْسى واقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْکَ ......... اِلهى وَ اَنَا عَبْدُکَ و َابْنُ عَبْدِکَ قائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ ....
همرنگ دریا :وقتی برای اولین بار رفتم گردان تخریب ...این قشنگترنی حسی بود که داشتم ... تا حالا هم تکرار نشده رفتن به گردان تخریب و حسم ...!!!!
نشریه حضور ? :سلام ........ زیباترین حس من تو زندگی عشق به رهبر بوده .......... وقتی تو بیت رهبری برای اولین بار ایشون رو دیدم فکر نمیکردم این طور منقلب بشم **** زمان خواستگاری هم خانومم گفت آرزوتون چیه تو زندگی؟؟ منم با اینکه دیدار اول بود و خیلی برام سخت بود گفتم برم کربلا میان بین الحرمین تیکه تیکه بشم ......... ولی الآن اگه بپرسه میگم فقط دوست دارم در راه ولایت بمیرم و بس ..........
تسنیم، دختر آسمان :روزی که توبه کردم و خدا بخشیدم. یه حس خلا و آرامش. دیونم کرد
خانوم گل :سلام.وقتی بعد ازعمل مامانم که پرستارش بودم .چشماشو باز کرد ودعام کرد خیر ببینی مامان جون خوشبخت بشی
منطقه آزاد*کوثرعلوی* :سلام رزی جان اون لحظه ی که احساس بندگی کردم .
*نگهبان پیام رسان* :فکر کنم خوشحال شدن خانوادم
هادی جلالی اصل-2:حس رضایت از انجام یه کار سخت به خاطر یه هدف بزرگ. بعد از اینکه میبینم انجامش خیلی راحتت تر از اونی بود که فکر میکردم و احساس میکنم خدا کمکم کرده.
کلمات کلیدی: