یا رئوف
چشم چشم دو ابرو
دماغ ودهن یه گردو...
دو تا نگاه خسته
یه گردن ودو گیسو....
یه قلب پاره پاره
امان ازین هیاهو.....
دو پای خسته در راه
یه راه بی انتها......
یه قایق و دو پارو
که میرود به هر سو
اتل متل توتوله
احوال دلت چجوره؟؟
دل که نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو....
روی سیاه ....واه واه واه
هیچ کس با دل رفیق نبود
تنها توی اتاقش ...سجاده همدمش بود
گریه وزاری تو شبها کارش بود
خدای عالم شده بود سنگ صبورش
وهنوزم این دل ما اگه دل هست ...
......
اولطیفه او رئوفه ..............
ریز نوشت: خدا رو در لحظه لحظه های زندگیت حسش کن....
کلمات کلیدی: