یا لطیف
امروز غرق شده بودم تو نوشته های سال 85 دفترم حس عجیبی بود اینقدر غرق بودم که متوجه هیچی نبودم
زندگی چقدر پیچیدست وچه زود از یاد میره
قسمتی از دفترم:
11آبان 1385:
احساس میکنم مثل یه حباب روی آبم که هر لحظه باید منتظر نابودیش بود.
چقدر برام جالب بود خوندن دفتر بعد مدتها ولی هیچ وقت از دفتر خاطرات خوشم نمیومد هیچ وقت............
ولی این شعر رو که تو دفترم نوشتم واقعا دوسش دارم :
قاصدک هان چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی اما اما
گرد بام ودر من بی ثمر میگردی
انتظار خبری نیست مرا
نه زیاری نه زدیار ودیاری-باری
برو آنجا که ترا منتظرند
قاصدک!در دل من همه کورند وکرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم میگوید که دروغی تو دروغ
که فریبی تو فریب
قاصدک!هان ولی..آخر....ای وای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با تو ام آی کجا رفتی؟آی
راستی آیا خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جایی؟
دراجاقی-طمع شعله نمی بندم-خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب وروز در دلم میگریند
وقتی متحول شدم وذره ذره وجودم لرزید ............... این شعر یه جنبه دیگه واسم پیدا کردکه قبلا نوشته بودمش با نام منتظر
http://www.melodymah.parsiblog.com/764191.htm
زندگی پیچیدست واقعا از فردای خودمون خبر نداریم یروز خاکستری یروز سبز یروز بنفش یروزم سفید سفید
ارزومه اخرین رنگ وجودم بشه نور ولی افسوس ................
الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
کلمات کلیدی: دل نوشته هایم .....