سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قربانگاه خردها را بیشتر آنجا توان یافت که برق طمعها بر آن تافت . [نهج البلاغه]
این نجوای شبانه من است
 
دلم گرفته شدید

بسم الله


فعلا هوا ابریه شدید


اگه در بیابان دل ما قدم میگذاری مراقب صاعقه ها باش

 

یارب از ابر هدایت برسان بارانی           پیشتر زانکه چو گردی زمیان برخیزم
دلم گرفته شدید

 

 

الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 


کلمات کلیدی: دل نوشته هایم .....

نوشته شده توسط رز 89/3/21:: 6:54 عصر     |     () نظر
 
میلاد مبارک

یا لطیف

میلاد خانوم فاطمه زهرا سلام الله علیها رو خدمتتون تبریک عرض میکنم


 

همینطور روز زن و روز مادر رو به همه مادرای گلتون



امسال  هم روز زن هم روز مادر هم سالگرد مادربزرگمه وهم در سوگ از دست دادن دوست عزیزمون خانوم مرضیه پژمان یار که حدودا 11 روز پیش ایشون رو ملاقات کردم با این که شناخت چندانی ازایشون ندارم
نمیدونم  چی بگم ولی از خدا میخوام که ایشون رو بیامرزد وقرین رحمت خودش کند انشالله


بیایم  فاتحه ای  هدیه کنیم به مادرایی که از دنیا رفتند به پاس زحماتی که کشیدند
الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

پیشاپیش رحلت امام عزیزمون رو هم خدمتتون تسلیت عرض میکنم


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 89/3/12:: 6:18 عصر     |     () نظر
 
چی فکر میکنی؟

یا مقلب القلوب والابصار

گاهی فکر میکنم  تمام زندگی در یک حباب منعکس شده که هر لحظه ممکنه بترکد
 چی فکر میکنی؟

 

یبارم تو بگو تا من اروم بشم !

چی بگی؟

خب یه حدیث یه نکته یه روایت یچیزی که دلمو آروم کنه!!!!!!!!!

بیا وحال اهل درد بشنو

به لفظ اندک ومعنیّ بسیار


کلمات کلیدی: دل نوشته هایم .....

نوشته شده توسط رز 89/3/9:: 11:4 عصر     |     () نظر
 
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

یا لطیف

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

شب نشین کوی سر بازان ورندانم چو شمع
 

روزو شب خوابم نمیآید بچشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو
کی شدی روشن بگیتی راز پنهانم چو شمع

درمیان آب وآتش همچنان سر گرم تست
این دل زار ونزار اشک بارانم چو شمع

در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست
ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع

بی جمال عالم آرای تو روزم چون شبست

با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع

کوه صبرم نرم شد چون موم درد دست غمت
تا درآب وآتش عشقت گدازانم چو شمع

همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع

سر فرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین
تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع

آتش مهر ترا حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع


پینوشت:دستم به نوشتن نمیره فعلا در حد همین شعر فعلا

راستی تا یادم نرفته دوستای خوبی که وبم رو میخونید برای سلامتی دوست وبلاگیمون اقای عارفی دعا کنید

گویا حالشون اصلا خوب نیست

امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 89/3/5:: 1:59 صبح     |     () نظر
 
این چه رازیست..........

یارئوف

 

این چه رازیست درونت نهفته است
اخه وقتی قلبت فشرده میشه از چشمات میاد بیرون
شاید تحمل درد درونت رو نداره
شایداحساس میکنه اون باعث سنگینی روحت شده

شاید میخواد ازت فرار کنه
نمیدونم چرا هر اتفاقی میفته به اشک ربط پیدا میکنه
عاشق میشی

گریه میکنی
محب میشی گریه میکنی
گناه میکنی گریه میکنی
درد میکشی گریه میکنی
دعا میکنی گریه میکنی
اسم امام حسین(ع) رومیشنوی گریه میکنی
یاد پهلوی شکسته حضرت زهرا (س)میفتی گریه میکنی
یاد این میفتی که چقدر با گناهات حضرت مهدی (عج )رو ازار میدی گریه میکنی
من اخرم نفهمیدم چه رمزو رازیه
فقط اینو فهمیدم  که چقدر دوسش دارم
وهمیشه در کنارمه وبهم ارامش میده

همین


کلمات کلیدی: دل نوشته هایم .....

نوشته شده توسط رز 89/3/1:: 10:54 عصر     |     () نظر
 
یک اتفاق جالب ..

یا حی ویا قیوم

روز شهادت خانوم فاطمه زهرا سلام الله علیها دعوت بودیم باغ یکی از اقوام نذری میدادن من موندم خونه چون پارسال که رفتم به دلایلی امسال ترجیح دادم بمونم خونه خلاصه ما موندیم و اینکه چه کنیم چه نکنیم رفتم سمت تی وی تا پای روضه ها و سخنرانی ها بشینیم که ماهم بی بهره نمونیم از عذاداری اون روز

همینطور که کانال ها رو ورق میزدیم یهو چشمم افتاد به یکی از کارشناس ها ی مهمان برق سه فاز از سرمپرید

اینو شنیدین میگن دنبالت تو اسمونها میگشتیم رو زمین پیدات کردیم

ماجراش اینه:

یه معلم قران داشتم حدودا 11-12 سال پیش ،فوق العاده مهربون وخوش اخلاق بود کلاسهاش رو خیلی

دوس داشتم چند سالی بود که همش فکر میکردم کاش میشد یروزی یجا میدیدمش دوباره، میدونید بعضی ادمها

حضورشون تو زندگی ادم حتی ممکنه خیلی کوتاه باشه ولی انچنان اثری میزاره که هیچ وقت فراموش

نمیشند ایشون هم جزو همونا بود

چند سالی بود دلم هم برای ایشون تنگ شده بود وهم برای یکی از دوستای مومنم که یجورایی سر کلاس همین

معلم با هم بودیم واستفاده میکردیم یادش بخیر اون موقعها مارو میبرد دانشگاه تهران سخنرانی گوش کنیمدرمورد ازدواج واینا ........

گاهی میگفتم خدایا میشه یروز من این دوستم وخانوم....تو خیابون ببینم خب دلم تنگ شده بود دیگه

خلاصه اقا زدو تو تی وی دیدمش این قده ذوق زده شدم که همون موقع زنگ زدم به اون برنامه ،خدایی تا

اولین زنگ رو زدم تلفن گرفت کلی ذوق.........خواستم ببینم میشه مستقیم به کارشناس وصل بشم البته

قصد دیدن داشتم که خب میدونید که اینکارو نمیکنند ما هم اسم وشماره منزل رو دادیم وگفتیم به

خانوم.......بگید من از شاگردای انقد سال پیش ایشونم بگید بهم زنگ بزنند

ماهم منتظر موندیم تا دیروز سه شنبه حدودا فکر کنم ظهر بود که زنگ زد چهرم رو یادش نبود فقط گفت تو

همون شاگرد من نیستی که خیلی شیطون بودی منم گفتم شیطون بودم؟؟ ولی یادمه سر کلاس شما خیلی شیطون

نبودم فکر کنم اشتباه گرفته بود با یکی از بچه ها.... منم مشخصات دوست مومنم  رو دادم گفتم شاید اونو بیشتر

یادش باشه چون مومن بود تا گفتم گفت الان در ارتباطیم منم ذوق زده شدم .......گفتم دیگه فهمید ولی بازم قیافم

یادش نیومدمدتی گذشت دیدم صدای زنگ تلفن میاد ولی قطع کرد خودم زنگیدم دیدم به به دوست جونمونه بعد 11 سال

کی فکرشو میکرد از طریق برنامه تی وی دونفر رو همزمان پیدا کنم که تو دلم بود کاش ببینمشون ،طی یک

اس ام اس سریع شماره من افتاده بود دستش خلاصه کلی حرف زدیم با اجازتون فکر کنم 2ساعت وخورده

ای شد به هر حال جدایی 11 ساله 2ساعت ونیم تل رو میخواد نه؟ اون الان یه دخمر کوچولو داره

قرار شد امروز عصر برم محل کلاسا شون اهان یادم رفت اینو بگم خب معلممون الان مشاور هستند

مخصوصا در امور ازدواج

با یه تیر 3 نشون: دیدن دوستم ومعلمم وپیدا کردن کلاس های قرانی همه باهم گرفت هووووووووووووم کی

فکرشو میکرد

دوستمم وقتی فهمید من با حجاب شدم کلی خوشحال شد بنده خدا ،بهش گفتم هیچ وقت تاثیر حرف قشنگی که

اون موقعها بهم زدی از یادم نرفتنمیدونم بعد این همه سال چه عکس العملی با دیدن هم دیگه خواهیم داشت ولی بعد تلفنا کلی روحیم شاد بود

راستی موندن ما هم تو خونه حکمتی داشتا واقعا خدا صداهامون رو میشنوه فقط باید صبور بود....همیشهمعتقدم این اتفاقا بی دلیل نیستند............

شاید این ادامه داشته باشه تا ببینم چی پیش میاد

اهان اینو یادم رفت یه قسمت مهم ماجرا :

دلیل دومی که دوس داشتم خانوم معلم رو ببینم این بود که حلالیت بطلبمچرا؟

چون یبار بهمون اطمینان کرد گفت بهتون اعتماد دارم که تقلب نمیکنید ما رو ازاد گذاشت ولی من نخونده

بودم وتقلب کردم از تقلب ناراحت نبودم تو این سالها ازین که از اعتمادش سو استفاده

کرده بودم ناراحت بودم چون تا دلتون بخواد تقلب کردیم تو مدرسهبعدا چجوری میخوایم جواب نامه عملمونو بدیم خدا میدونه

فعلا یه صلوات بفرستین شاید گناهام ریخت وبخشیده شدیم

الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 89/2/29:: 3:34 صبح     |     () نظر
 
اگر انسان بخواهد ببیند که هنوز از چشم خدا نیفتاده است،چه کند؟!

بسم رب شهید

 السلام علیکِ یا فاطمةالزهرا
روز شهادت بانوی شهیده مظلومه رو خدمت قطب عالم امکان حضرت حجت ابن حسن عسگری (عج) وشما عزیزان  تسلیت عرض میکنم
الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 شهادت  بانو فاطمه زهرا (س)تسلیت

 ادامه مطلب قبل:

یکی از علماء سنی نقل کرده است که:حضرت زینب کبری قران میخواند ودر مطالب عالیه آن گاهی به قران ناطق،امیر المومنین  مراجعه میکرد روزی حضرت در ضمن صحبت به دخترش فرمود:
دخترم!تو یک روزهایی هم در پیش داری (اشاره فرمودند به وقایع کربلا). زینب فرمود:ای پدر جان!این مطلب را مادرم به من گفته است!

در این که حضرت زهراءوزینب کبری  علیهما السلام دارای علم غیب بوده اند،جای هیچ شکی نیست.شاگردان مکتب آنها هم از علم غیب بهره مند بوده اند.
من گاهی وقت ها که خدمت علامه طباطبایی میرسیدم وبه چهره مبارکش نگاه می کردم با خود می گفتم:این مرد با این عظمت یک ذره ای از وجود حضرت زهراءاست،پس خود آن بزرگوار چه عظمتی دارد؟! واقعا آیت الله العظمی قاضی،ایت الله بهاءالدینی وامثال این اولیاء افتخار میکردند که ذره ای از وجود اقدس زهراء سلام الله علیها هستند،ذره ای از وجود امیرالمومنین علیه السلام هستند که از آن اصل منشعب شده اند.
آیت الله حاج شیخ عباس هاتف قوچانی،عالم ربانی وجلیل القدری که وصی عرفانی مرحوم قاضی بودند یعنی مرحوم قاضی ایشان را بعد از خود در معارف الهیه وصی وجانشین خود قرار داده بودند.
ایت الله قاضی به ایشان خبر داده بودند که تو در آخر عمرت،به آن مقصد اعلی وکمال خویش میرسی ودر غربت از دنیا می روی! سالها پس از رحلت آقای قاضی،رژیم بعثی عراق،خانواده آیت الله قوچانی را از عراق بیرون میکنندوایشان تنها در نجف می مانند ودر حال غربت از دنیا رحلت میکنند.
یک مطلب مهمی را توجه داشته باشید:

اگر انسان بخواهد ببیند که هنوز از چشم خدا نیفتاده است،چه کند؟!

آیا برای فهمیدن این مطلب راهی وجود دارد؟!راهش این است که با خودت خلوت کن،ببین آیا در قلبت به حضرت زهرا سلام الله علیها ارادت ومحبت داری یا نه؟ اگر هنوز در دلت نسبت به حضرت ارادت داری،بدان که از چشم خدا نیفتاده ای!
احمد ابن حنبل که صاحب یکی از مذاهب فقهی اهل تسنن واز اعظام علماء آنان میباشد،در مورد حضرت زهراءنقل کرده که پیامبر اکرم سه مرتبه فرمود:فداها ابوها«پدرش فدای او باشد!». مرحوم آیت الله بهاءالدینی می فرمودند: حضرت زهراء(سلام الله علیها) هر امری را امضا بفرمایند،سایر معصومین هم امضاء میکنند!

بخشی از سخنرانی استاد فاطمی نیا در باب مقامات حضرت زهرا(س)/همان منبع


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 89/2/27:: 3:39 عصر     |     () نظر
 
اشاره به مقامات حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها)

یا لطیف

القابی که معصومین علیهم السلام دارند همه از آسمان وبه اشاره حق  متعال می باشد. زهرا یعنی درخشنده ونور دهنده. این نور دادن هیچوقت تعطیل نمیشود.حتی نور دادن نائبه اش:حضرت زینب کبری سلام الله علیها تعطیل بردار نیست.زیرا این افاضه ونور دادن،جزو سنن تکوینیه الهیه است. سنتهای خداوند تعطیل پذیر نیست. البته باید کسی باشد که این انوار را بگیرد وبهره مند شود.گرفتن نور حضرت صدیقه کبری،از طریق عمل به وظیفه ورفتن راهیست که آن حضرت نشان داده است.

فاطمه ،فاطمه نامیده شده است به جهت این که شیعیانش از آتش جدا شده اند.

واگر فطمت(متعدی) باشد معنایش این است که :او شیعیانش  را از آتش جدا نموده است.  فطام آن دورانی را گویند که بچه را از شیر میگیرند. کسی که دنباله رو حضرت باشد،یقینا اهل نار وجهنم نخواهد بود.
مقام حضرت زهرا (س) مقام عظیمی است که از عقول ما خارج است.هرگاه بر رسول خدا وارد میشد-در تمام عمر، چه کودکی وچه بزرگی بلا استثناء-پیامبر اکرم برخاسته وبه استقبال ایشان میرفتند!
یکی از علماء متعصب اهل تسنن ،آلوسی صاحب تفسیر روح المعانی در تفسیرش می گوید:پیامبر با علم نبوت می دانست که دخترش بعد از وی در دنیا نمی ماند.اگر بنا میشد که زهراء در دنیا بماند،پیامبر او را یکی از پیشوایان قرار می داد ومیفرمود: خذوا کل دینکم عن الزهراء«همه دینتان را از زهراءبگیرید!». یکی از علماء سنی نقل کرده است که:حضرت زینب کبری قران میخواند ودر مطالب عالیه آن گاهی به قران ناطق،امیر المومنین  مراجعه میکرد روزی حضرت در ضمن صحبت به دخترش فرمود:
ادامه دارد..........

بخشی از سخنان استاد فاطمی نیا   

 منبع:نکته ها از گفته ها

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 89/2/25:: 3:2 عصر     |     () نظر
 
آقا سید رضی تبریزی وجوانی که تشرف داشت!

یا لطیف

در تبریز مجتهد جلیل القدری بود به نام آیت الله آقا میرزا رضی تبریزی رضوان الله علیه که در زمان ابتداء طلبگی بنده ایشان مرحوم شدند.
 کتابی است به نام مطارح الآنظار فی طبقات آطباء الاعصار تالیف میرزا عبدالحسین خان فیلسوف الدوله  کتاب کیمیایی است.
مولف کتاب: برادر آقا میرزا رضی میباشد.
از ثقات شنیدم که  وقتی ایشان به قم آمده بودند ومهمان امام خمینی شده بودند ایشان به خانوادشان فرموده بودند: این مهمان ما کسی است که
با دلگرم میشود از او تقلید کرد! واین کلام ایشان به خوبی دلالت بر عظمت علمی وعملی آقا میرزا رضی دارد.
مرحوم اقا میرزا رضی گفته بود: در منزلمان کار بنایی داشتیم عده ای کار میکردند .در میان کارگر ها یک نفر بود که معلوم بود با دیگران
فرق دارد.دنبال بهانه ای میگشتم که سر صحبت را با او باز کنم .برای کار نیاز به نردبان بلندی داشتیم که آن را کرایه نمودیم وپس از
اتمام کار بنا شد آن کارگر نردبان را ببرد وتحویل دهد.
وقتی ر فت وبرگشت مقداری بیش از معمول طول کشید چون  حدود مسافت را می دانستم دیدم بهانه ای است برای صحبت کردن به او گفتم چه شد که مقداری طول  کشید؟ با یک متانت  جواب داد :چون نردبان بلند بود وممکن بود که به دیوار  خانه های مردم اصابت کند ومن مدیون شوم  لذا با احتیاط بیشتری حرکت کردم به همین جهت مقداری بیشتر طول کشید.
فصل تابستان بود وآفتاب دیر غروب می کرد .هنگام ظهر که کار گرها برای تهیه غذا وصرف نهار متفرق شدند.او اول وقت به سراغ نماز رفت وبا حالت توجه خاصی نماز میخواند .وقتی  تکبیر میگفت من شدیدا تحت تاثیر قرار میگرفتم بدنم گویا به لرزه می افتاد!  نماز که تمام شد
رفتم به او گفتم:بعد از اتمام کار باز هم وقت برای نماز خواندن داشتی چرا در زمان کار من نماز می خوانی؟
در جواب من فقط این را خواند:
وان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا
سوره جن ایه 18
ومساجد مخصوص خداوند است پس نباید با خدا احدی غیر او  را پرستش کنید.
با این جواب او گویا پاهایم لرزید ونتوانستم خود را کنترل کنم ؛ همانجا نشستم وفهمیدم شخص فوق العاده ایست.  از او عذر خواهی کردم وگفتم: غرضم از این مطالب این بود که خواستم مقداری با تو صحبت کنم. حالا بگو امام زمان الان کجا هستند؟
گفت :حضرت در تبریز تشریف داشتند ؛یکساعت است که این شهر را ترک نموده اند. گفتم چکار کنم که خدمتشان برسم راهش چیست؟!گفت؟ یک مقداری به خودت رسیدگی کن مراقبه داشته باش ؛آقا خودشان تشریف میاورند! پس از آن صحبت هم دیگر او را ندیدم!


گزیده ای از سخنرانیهای استاد فاطمی نیا

منبع: کتاب نکته ها از گفته ها

الهم صل علی محمد وآله وعجل فرجهم


 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 89/2/16:: 1:57 عصر     |     () نظر
 
شهادت

یا لطیف

حضرت زهرا دلش از یاس بود
قطره های اشکش از الماس بود
گریه آری ؛گریه چون ابر چمن
بر کبود یاس و سرخ نسترن ...
این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین
نیمه شب دزدانه باید زیر خاک
ریخت بر روی گل خورشید ,خاک
مدفن این ناله غیر از چاه نیست
جز تو کس از قبر او آگاه نیست ...


"احمد عزیزی "

ایام شهادت بی بی دوعالم رو خدمتتون تسلیت میگویم

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 89/2/8:: 1:42 صبح     |     () نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره

این نجوای شبانه من است


رز
دعا کنید آدم بشم ووووعاقبت بخیر وبا عشق امام حسین از دنیا برم
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
عاشق آسمونی
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
این راه بی نهایت
یک نکته از هزاران
سرچشمه همه خوبیهـا مهـدی (عج) است
آرشیوی متنوع از مسائل روزمره
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
منطقه آزاد
نور
تاریخ مصرف یا بهتره بگم تاریخ بی مصرف
سیاه مشق های میم.صاد
شهید شلمچه
همای رحمت
ولایت دات کام
گلی از بهشت
مائــده الهی
کشکول
صاعقه
دید
ღஜღ
هدایت قرآنی
حقوق خانواده
بچه های خاکریز
پاورقی
Sea of Love
کوه های استوار
زندگی کاروانی
...صدا کن مرا
شهد
حضور،آماده پاسخگوئی به سؤالات و شبهات شما
...افسانه نیست
پری دریایی
**قافله نت**
داستان نویس
داستان زندگی من
دکتر علی حاجی ستوده
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
راه را با این (ستاره ها) می توان پیدا کرد
شاخه نبات
عمارگراف
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
من و تو
قرآن و اهل بیت(ع)تنها راه نجات
روانشناسی _ مطالب جالب
*ای غایب از نظر به خدا می سپارمت*
عشق بی انتها
بانوی آفتاب
***خانوم کوچولو***
میخ در
عصر احتمال
من هیچم
حدائق ذات بهجة
منطقه آزاد چابهار
آینده ی سبز
فانوس
دستان خالی
یک نکته از هزاران
حسن تنهاترین سردار دنیاست
گمبرون
مشکوه(مهمترین اتفاقات زندگی شخصی من!)
خانه ای که دیوار ندارد
کلاغ سیاه
همه چیز درمورد صلوات
منتظران دل شکسته
هدی
ترامیخوانم
استاذنا
شهدا برای ما حمدی بخوانید
اتش ودوزخ
عدالتخواه
چراحجاب
منتظر
سرداب
قافله شهدا
عقل نوشته های یک دانشجو
نوشته های یک ناظم
خاک بهشت
سایت شخصی رهبر بختیاری
یادداشت های یک طلبه
سید
چشم خدا
دست هنری اصفهانی
سایت مشاوره رایگان علوم پرستاری
وعده حتمی خدا
خانم کوچک وپلیدیهای مادرشوهر من
تینا
کافه ترانزیــــــــت
فــردا
آرشیو یادداشت‌ها
آهنگ وبلاگ