سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پسر آدم را با ناز چه کار که آغازش نطفه بوده است و پایانش مردار . نه روزى خود دادن تواند و نه تواند مرگش را باز راند [نهج البلاغه]
این نجوای شبانه من است
 
خوابم یا بیدار

بسم الله الرحمن الرحیم

چند شبه وقتی میخوابم به اسمون نگاه میکنم ماه یه حس عجیبی بهم میده

گویا تمام کره زمین بستس وفقط یه روزنه هست اونم ماهه همش نگاه میکنم ببینم میتونم از درون ماه اونورو ببینم بی فایدست

یه حس دیگه هم دارم

ماه مثل چراغ قوه ای میمونه که انگار رو مون زوم شده

تمام اینا تصورات کودکانست مثل این میمونه که به کودکی بگن تصوراتتت رو نقاشی کن

حالا با اینا کاری نداریم ولی مطالعه کهکشان ونجوم عجیب انسان رو به تفکر وا میداره

نمیدونم چرا ما ادما با دیدن این همه قدرت بازم خدا رو گم کردیم

 

بازم فکر میکنیم خدا مار ونمیبینه

مخصوصا وقتی دچار غم میشیم ناشکری پشت ناشکریه که سرازیر میشه

احساس میکنم تحملم خیلی کم شده

خدا همون خداست این منم که هی ناچیز تر از قبل میشم جالبه ادم وقتی بیشتر خدا رو بشناسه هم صبورتر میشه هم شاکر تر

وهم خودشو از همیشه فقیر تر میبینه هیچ چیزی تو این دنیا نمیتونه

ادمو اروم کنه جز این که بدونی خدایی هست که دوست داره وهمیشه مراقبته

کسی میدونه چرا بیشتر مواقع در خوابی؟م

چرا با تلنگرایی که بهمون زده میشه گاهی بیدار میشیم دوباره به خواب میریم؟

 


کلمات کلیدی: دل نوشته هایم .....

نوشته شده توسط رز 88/7/17:: 12:20 صبح     |     () نظر
 
حفظ انوار

یا رحمن یا رحیم

الهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

آقای مصطفوی که از عارفان بزرگ بود درباره شیخ مجتهدی می‌گفت که ایشان انواری که به دست می‌آورد نگه می‌داشت و خرج نمی‌کرد. ایشان نورهایی را که به دست می‌آورد به راحتی هدر و از دست نمی‌داد. همیشه انسان‌ها کارهای خیری انجام می‌دهند که بعد همان کار خیر را با انجام کارهای نادرست از دست می‌دهند. شیخ مجتهدی به این نکته رسیده بود که ارزش حرکات خیر خود و ثواب‌هایی که می‌کرد می‌دانست و از نوری که اعمال خیر در قلبش ایجاد می‌کرد محافظت می‌کرد و آن را از دست نمی‌داد.»

 

 

 

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 88/7/6:: 12:35 عصر     |     () نظر
 
بدون عنوان

هوالطیف

 

چه کسی خواهد دید، مردنم را بی تو؟ بی تو مردم، مردم!! گاه می اندیشم،خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی میشنوی، روی تو را کاشکی می دیدم! شانه بالا زدنت را -بی قید- و تکان دادن دستت را که، -مهم نیست زیاد_ و تکان دادن سر را که، - عجیب! عاقبت مرد؟ - افسوس! کاشکی می دیدم! من به خود می گویم: چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد؟؟؟!

 

پینوشت: ازین شعر خوشم اومد نوشتمش فقط همین 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 88/7/4:: 11:42 عصر     |     () نظر
 
ما فقیریم

بسم الله الرحمن الرحیم
لاحول ولاقوة الا بالله

عید سعید فطر بر شما مومنین عزیز ومهربان مبارک

........................................................................................................................

کشور اسپانیا قبلا مردمش همه مسلمان بودند ونامش اندلس بوده است..کتابهایی در مورد تاریخ علماء اندلس نوشته شده شاید حدود چهل جلد باشد ونشانگر اینست که چقدر عالمان مسلمان در آنجا بوده اند... شخصی بوده بنام سهیلی که نابینا بوده ....اوسیره ابن هشام را در دوجلد بزرگ شرح نموده است...سهیلی اشعاری دارد که  احمد بن فهد حلی که از علمای بزرگ شیعه می باشد آن را در کتابش آورده است. ابن فهد از کسانی است که دارای علوم منحصر به فردی بوده که آنها را با خود برده است وداستانش مفصل است...مثلا ایشان از روی خطبه های نهج البلاغه بعضی حوادث اینده را استنباط میکرده است با اینکه الان این علم نزد کسی نیست واگر باشد ما خبر نداریم.
اشعار سهیلی دارای اهمیت خاصی بوده است که ابن فهد آنها را در کتابش آورده است.سهیلی می گوید:

والله نشد که من خدا را با این اشعار بخوانم واو دست مرا خالی برگرداند!شعر ها مفصل است وبنده

فکر میکنم به خاطر این جمله دعاهایش مستجاب میشده است.
می گوید:     مالی سوی فقری الیک وسیلة      بالافتقار الیک فقری ادفع

برای من وسیله ای بسوی تو جز فقر ونیازم نیست وبا همین فقر ونیازمندی بسوی تو فقر ونیازم را دفع

می کنم.
یعنی همین که میدانم هیچ ندارم با همین فقر ونیازم را دفع می کنم وقتی دعا میکنیم باید بدانیم که فقیریم

وهیچ چیز از خود نداریم

گزیده ای از سخنرانی های استاد فاطمی نیا

امشب بارون تندی شروع کرد به باریدن  انگار بخاطر قلب نااروم من میبارید
انگار کسی در من میگوید ببار ببار و من صدای باریدن اشکهایم را میشنوم

1388/6/26


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 88/6/25:: 1:26 صبح     |     () نظر
 
شب قدر

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ولعن اعدائهم

شب قدر شب بسیار با عظمتی است. شب دعاست شب بسیار با اهمیت وارزشمندیست وباید از خدا بخواهیم که به ما یاد بدهد والهام فرماید که از او چه بخواهیم. باید با دعا برخورد روشن وصحیحی داشته باشیم.فکر نکنیم که استجابت دعا فقط این است که آنچه را ازخدا میخواهیم همان را فورا در کف دست ما بگذارند.بلاخره یا آن حاجت را میدهند یا گناه شخص را میبخشند یا بلایی رابرطرف میکنند وخلاصه هیچ دعا کننده ای دست خالی بر نمی گردد*
یا صاحب الزمان شما رو به حرمت مادرتون قسم میدهیم که در این شب با عظمت برامون دعا کنید که خدا عاقبتمون رو ختم به خیر کنه انشالله

الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ولعن اعدائهم

*گزیده ای از سخنرانی های استاد فاطمی نیا


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 88/6/21:: 5:18 صبح     |     () نظر
 
التماس دعا

بسم رب الرئوف

 

در انتظار شبهای قدر لحظه شماری میکنیم شاید این بار جور دیگری سرنوشتمان رقم بخوره دعا میکنم عاقبت هممون ختم بخیر بشه

خیلی خوشحالم که دوستان مومنی چون شما دارم خدا میدونه چقدر توی این مدت ازتون یاد گرفتم

برام دعا کنید وهمینجا میخوام که حلالم کنید اگه بدی ازم دیدین دل چرکین بودین خدای نکرده اگه غیبتتونو کردم به خوبیهاتون ومعرفتتون منو ببخشید

خیلی ملتمسیم

پیشاپیش شهادت مولا رو خدمتتون تسلیت عرض میکنم

یا حق


درد دل علامه امینی

یک سخنی از علامه امینی نقل کردند، خیلی منقلب شدم.*
ما یک «الغدیر» می شنویم و خیلی گذرا عبور میکنیم. یازده جلد چاپ شده و یازده جلدش چاپ نشده است.
بیست و دو جلد کتاب تحقیقی! خدا می داند که این مرد در راه نوشتن این کتاب، فانی شد! چه زحمت های طاقت فرسا!
می گویند بعد از نوشتن الغدیر گفته بود: «روز قیامت با دشمنان امیرالمؤمنین مخاصمه خواهم کرد! همان طور که آنها وقت آقا را گرفتند، وقت مرا هم گرفتند؛ و گرنه من میخواستم معارف امیرالمؤمنین را گسترش بدهم؛ اینها آمدند مرا وادار کردند که من در اثبات امامتش کتاب بنویسم!»
وقتی می گویند: اول مظلوم عالم؛ بی جهت نیست! حضرت چقدر مظلوم باشد که بعد از قرنها، تازه در اثبات امامتش کتاب بنویسند

*ازقول اقای فاطمی نیا


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 88/6/17:: 6:27 عصر     |     () نظر
 
پرنده هرزه گرد

بسم الله الرحمن الرحیم
تو ایستگاه اتوبوس نشسته بودم   دیدم روی صندلی ایستگاه نوشته خامنه ای........... بگذریم
کنارم یه خانومی نشست چادری بود ولی خیلی حجاب نداشت ناخون های پاش رو هم لاک بنفش زده بود
دیدم یه ماژیک دستشه داره میزنه توی یه قوطی نمیدونم جوهر بود چی چی بود خدا میدونه خلاصه بلند شد رفت کنار ایستگاه وروی شیشه رو به من یه چیزهایی نوشت توی مغزم غوغا بود هر چی فکر بود اومد تو مغزم همش با خودم میگفتم حتما داره اراجیف مینویسه با این تیپ نه به چادر نه به ......... خلاصه هر چی کمتر از ذهن بگم بهتره چون ضایع میشم  بهم نگاه کرد ونوشت ورفت خیلی دلم میخواست بدونم چی نوشته
بعد از مدتی بلند شدم رفتم کنار ایستگاه ببینم چی نوشته با کمال شرمندگی دیدم 
اسم مقصد های بعدی اتوبوس رو نوشته
میدونید اون لحظه از خودم بدم اومد ویاد یه داستان از اقای بهجت افتادم:


از آیت الله العظمی آقای حاج سید ابوالقاسم خویی شنیدم* که میفرمود: در مجلس درس اصول به هنگام بحث از جواز استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد به مناسبت پیش درآمد بحث وتمهیدا للمطلب گفتم که ذهن آدمی همیشه همچون پرنده ای در پرواز است وهر لحظه بر شاخه ای مینشیند وبه مناسبتهای گوناگون تغییر جا میدهد به طوری که طایر خیال را نمیتوان در قفسی حبس کرد....در این هنگامیکی از شاگردان کم سن وسالبه نشانه اعتراض گفت:استاد1این چنین نیست انسان میتواند خیال خود را دریکجا متمرکز کند ونگذارد این پرنده هرزه گرد به هر جا که میخواهد پرواز کند.از انجا که این اعتراض از آن نوجوان غریب مینمود از بعضی پرسیدم که این اقا کیست/
گفتند:طلبه ای است که به تازگی از رشت آمده است.

..................................................................

*به نقل ازحضرت آیت الله سید احمد فهری


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 88/6/12:: 5:26 عصر     |     () نظر
 
توسل

بسم الله الرحمن الرحیم

 

علامه امینی (ره) صاحب کتاب الغدیر:

ایشان بارها به محضر امیر مؤمنان متوسل شده بودند و حاجت گرفته بودند، آیه الله بهاء الدینی نقل کرده‎اند؛مرحوم علامه موقعی به کتابی جهت نوشتن الغدیر نیاز پیدا کرده و به محضر امیر مؤمنان متوسل می‎شوند ولی مدتی می‎گذرد خبری نمی‎شود در آن حین روزی در حرم بوده‎اند یک عرب بیابانی می ‎آید رو به ضریح کرده و با جسارت می گوید: یا علی، اگر مردی کار مرا انجام بده.و هفته بعد موقعی که علامه در حرم بوده در همان نقطه برمی‎گردد و می ‎گوید:یا علی، مردی، کارم انجام شد. علامه ناراحت می‎شوند که چطور حاجت ایشان روا نمی‎شود. شب در عالم رؤیا حضرت را زیارت کرده به ایشان می‎گویند: آخر آنها بدوی هستند و طبق طفولیتشان با ایشان بر خود می‎کنیم. نباید آنها را معطل کرد. اما شما که با ما آشنائی دارید،معطل هم بشوید از ارادت شما کاسته نمی‎شود. صبح فردا، پیر زنی کتابی را در دستمالی بسته محضر علامه می ‎آورد. علامه مشاهده می ‎کند که همان کتابی است که از حضرت خواسته بودند

سیری در آفاق / ص 245.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 88/6/7:: 3:42 صبح     |     () نظر
 
چشمهاتو رو خودت ببند

هوالطیف

دلم گرفته بد جور دلم گرفته به قول مسلم تو فیلم خداحافظ رفیق این همه چشم هیچ کدوم دلمو گرم نمیکنه

مدتیه نمیتونم چیزی بنویسم فقط

این دیالوگ فیلم خیلی زیباست دلم میخواست بنویسمش همین

وقتی دلت آسمون داشته باشه چه تو چاه کنعان باشی چه تو زندان هارون آسمون آبی بالای سرته

فقط چشماتو باز کن تا آسمون چشمهای صاحبتو بالای سرت ببینی

زمین وآسمون از چشمهای اون نور میگیرند....

 

چشمهاتو رو خودت ببند

 

چشمهاتو رو خودت ببند

 

چشمهاتو رو خودت ببند

......................................................باز یه ماه رمضون دیگه از راه رسید نمیدونم این بار چقدر میتونم خودموتوش شستشو بدم بعضی وقتا فکر میکنم اگه این ماه رو نداشتیم چجور خودمونو هر سال میتکوندیم

کاش بتونیم بهره ببریم اگه خدا بخواد همه چی حله اگه بخواد اگه بخوام.......................

انشالله توی این ماه بهترین رو بدست بیاری

آمدنش پیشاپیش مبارک

............................................

دوستای عزیزی که التماس دعا داشتند من انشالله اگر شبای قدر زنده بودم وتوفیق داشتم حتما اسامیتون رو یاداشت میکنم هر چند قابل نیستم ولی چشم یادم نمیره به اسم براتون دعا خواهم کرد

شما هم منو فراموش نکنیدا چون دعای شما در حق من خیلی گیرا تره 

 


کلمات کلیدی: دل نوشته هایم .....

نوشته شده توسط رز 88/5/29:: 8:20 عصر     |     () نظر
 
آتش در اطاعت امام

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ولعن اعدائهم

آتش در اطاعت امام

یکى از اصحاب امام صادق علیه السلام بنام مامون رقى نقل کرده است که: در محضر سرور و مولایم امام صادق علیه السلام بودم، سهل بن حسن از شیعیان خراسان وارد شد و سلام کرد و نشست، عرض کرد: اى فرزند رسول خدا کرامت و بزرگى از آن شماست، شما خاندان امامت، چرا بر این حق خود سکوت کرده و قیام نمى‏کنید و حال آن که هزاران نفر از شیعیان شما آماده شمشیر زدن در رکاب شما هستند.

امام علیه السلام فرمود: اى خراسانى! لحظه‏اى درنگ کن. پس امر فرمود که تنور را روشن کنند، هنگامى که آتش شعله‏ور شد، به سهل فرمود: داخل تنور شو، سهل گفت: اى پسر رسول خدا مرا از این کار معاف بدار، در این هنگام هارون مکى یکى از اصحاب با وفاى امام علیه السلام وارد شد در حالى که کفش‏هاى خود را در دست گرفته بود، سلام کرد و جواب شنید، امام به او فرمود: کفش‏هاى خود را بر زمین بگذار و داخل تنور شو، او بدون هیچ درنگى وارد تنور شد و در میان شعله‏هاى آتش نشست. امام صادق علیه السلام رو به خراسانى کرد و از حوادث خراسان براى او گفت، انگار امام علیه السلام در آن جا حاضر بوده است، سپس فرمود: داخل تنور را نگاه کن. مامون رقى مى‏گوید: من هم جلو رفتم و داخل تنور را مشاهده کردم، هارون مکى در میان آتش نشسته بود و برخاست و از تنور خارج شد. امام به سهل فرمود: در خراسان چند نفر مانند او مى‏شناسى؟ عرض کرد: به خدا قسم احدى را نمى‏شناسم، امام علیه السلام حرف او را تایید نمود و فرمود: در زمانى که ما حتى پنج نفر از این گونه یاران نداریم چگونه قیام کنیم؟

پینوشت: مناقب ابن شهرآشوب، همان، ص 237; بحارالانوار، همان، ص 123; مدینة المعاجز، همان، ج 6، ص 114


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط رز 88/5/2:: 11:37 عصر     |     () نظر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
درباره

این نجوای شبانه من است


رز
دعا کنید آدم بشم ووووعاقبت بخیر وبا عشق امام حسین از دنیا برم
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
عاشق آسمونی
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
این راه بی نهایت
یک نکته از هزاران
سرچشمه همه خوبیهـا مهـدی (عج) است
آرشیوی متنوع از مسائل روزمره
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
منطقه آزاد
نور
تاریخ مصرف یا بهتره بگم تاریخ بی مصرف
سیاه مشق های میم.صاد
شهید شلمچه
همای رحمت
ولایت دات کام
گلی از بهشت
مائــده الهی
کشکول
صاعقه
دید
ღஜღ
هدایت قرآنی
حقوق خانواده
بچه های خاکریز
پاورقی
Sea of Love
کوه های استوار
زندگی کاروانی
...صدا کن مرا
شهد
حضور،آماده پاسخگوئی به سؤالات و شبهات شما
...افسانه نیست
پری دریایی
**قافله نت**
داستان نویس
داستان زندگی من
دکتر علی حاجی ستوده
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
راه را با این (ستاره ها) می توان پیدا کرد
شاخه نبات
عمارگراف
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
من و تو
قرآن و اهل بیت(ع)تنها راه نجات
روانشناسی _ مطالب جالب
*ای غایب از نظر به خدا می سپارمت*
عشق بی انتها
بانوی آفتاب
***خانوم کوچولو***
میخ در
عصر احتمال
من هیچم
حدائق ذات بهجة
منطقه آزاد چابهار
آینده ی سبز
فانوس
دستان خالی
یک نکته از هزاران
حسن تنهاترین سردار دنیاست
گمبرون
مشکوه(مهمترین اتفاقات زندگی شخصی من!)
خانه ای که دیوار ندارد
کلاغ سیاه
همه چیز درمورد صلوات
منتظران دل شکسته
هدی
ترامیخوانم
استاذنا
شهدا برای ما حمدی بخوانید
اتش ودوزخ
عدالتخواه
چراحجاب
منتظر
سرداب
قافله شهدا
عقل نوشته های یک دانشجو
نوشته های یک ناظم
خاک بهشت
سایت شخصی رهبر بختیاری
یادداشت های یک طلبه
سید
چشم خدا
دست هنری اصفهانی
سایت مشاوره رایگان علوم پرستاری
وعده حتمی خدا
خانم کوچک وپلیدیهای مادرشوهر من
تینا
کافه ترانزیــــــــت
فــردا
آرشیو یادداشت‌ها
آهنگ وبلاگ